پوستر محرم / حی علی العزا

 

این عشق آتشین ز دلم پا نمیشود

مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود

بالای تخت یوسف کنعان نوشته است

هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود



تاريخ : 26 / 7برچسب:تعزیه بادرود,شعر,مطلب محرم,شعر محرم, | 9 PM | نویسنده : هادی اشتری نژاد |

 

يك عمر سوخت قلب تو از كينه هشام      آن دشمن سياه دل بى حياى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گريست     آن دشمن سياه دل بى حياى تو
اى خفته همچو گنج، به ويرانه بقيع          پر مى‏ زند كبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته‏ اند      آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو
 
شهادت مظلومانه امام محمد باقر(ع) را به همه شیعیان جهان تسلیت عرض مینمایم.


تاريخ : 10 / 7برچسب:تعزیه بادرود,شعر,شهادت,امام محمد باقر, | 2 PM | نویسنده : هادی اشتری نژاد |

عطر بهشت از نفس باغ می چكید
تا اوج عرش زمزمه های حضور بود
عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است

ازدواج با برکت امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) را به همه شیعیان جهان تبریک عرض مینمایم.



ادامه مطلب
تاريخ : 5 / 7برچسب:تعزیه بادرود,شعر ازدواج حضرت علی با حضرت زهرا,عکس ,شعر, | 1 PM | نویسنده : هادی اشتری نژاد |

 

اینان که حرف بیعت با یار میزنند
آخرمیان کوچه مرا دار میزنند
اینجا میا که مردم مهمان نوازشان
طفل تورا به لحظه دیدار میزنند
این کوفه مردمش زمدینه شقی ترست
یعنی کسی که باشد عزادار میزنند
دیدم برای آمدند روی اشتران
چندیدن هزار نیزه فقط بار میزنند
اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات
هر لحظه حرف سیلی ومسمار میزنند
فتوای:خون نسل علی شد حلال را
هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند
آقا نیا که آخرش این شور چشم ها
تیری به صحن چشم علمدار میزنند
سربسته گویمت که پریشان زینبم
حرف از اسیر کوچه و با زار میزنند
میترسم از دمی که یتیمان تو حسین
پایین پای نیزه ی  تو زار میزنند
این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند
حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند
شاعر : مهدی نظری

 



تاريخ : 13 / 6برچسب:تعزیه بادرود,شعر,نامه مسلم به امام حسین,, | 12 AM | نویسنده : هادی اشتری نژاد |

روز5شوال ورود حضرت مسلم عليه السلام به شهركوفه مثل فردايي هجده هزارنفر باحضرت مسلم عليه السلام بيعت كردند اما روزي ديگر وقتي درمسجدبعدازنماز جماعت پشت سرش رانگريست خبري ازكوفيان بي وفانبود....

مثل فردايي نامه اي براي امام حسين عليه السلام نوشت وخبرازبيعت كوفيان داداما روزي ديگر بالاي دارالاماره بادودست بسته باچشمان اشك آلود به راهي مي نگريست كه اربابش خانواده اش رابرداشته وبه اميدبيعت كوفيان نامرد به سمت كوفه درراه است

يااباعبدالله الحسين عليه السلام :

كاش مي شد بنويسم كه گرفتار شدم        مثل خورشيد گرفتار شب تار شدم

مرد اين شهرم و بر پير زني مديونم      اين هم از غربت من بود كه ناچار شدم

من نمي خواستم علت دلواپسي             معجر زينب كبري شوم، انگار! شدم

من بدهكاري خود را به همه پس دادم         به تو اندازه يك شهر بدهكار شدم

     من در اين خانه، تو در خانه خولي،             تازه با تو همسايه ديوار به ديوار شدم

كاش مي شد بنويسم كفني برداري          كفني نيست اگر،پيرهني برداري



تاريخ : 16 / 5برچسب:تعزيه بادرود,عکس , ورود مسلم به کوفه,شعر, | 10 AM | نویسنده : هادی اشتری نژاد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد